شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آن فلوتِ بی بُرهان

آن فلوتِ بی بُرهان
در شب‌های عریان 
از نای ندیمه‌ام بود...
دشتی خالی 
و بادی بدخیم
در روزی روشن 
بازاری سیاه 
 به راه انداختند
و مِلک‌ها را 
بی‌نامِ ملکه
معامله می‌کردند...
کمی آن‌طرف‌تر از 
پای ندیمه‌ام،
تکان می‌خوردم!
 تک‌تکِ نگین‌های زمُردَم 
به مَردُم
تقاص می‌دادند...
وقتی بُرهان من
از دهان افتاد
کمی آن‌طرف‌تر از دنباله‌ی شب
دکانِ فلوت‌فروشی
به نام ندیمه‌ام 
مانا شد...
 

فرزانه ولی زاده

شعرها

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده

گُرگاس

گُرگاس

شقایق شاهرودی‌زاده

جای امن

جای امن

واهه آرمن

رؤیایی آن سوی روزگاران

رؤیایی آن سوی روزگاران

نصرت‌الله مسعودی