...
مُنهدمانهترین شکل مرگ
دستهای ظریفیست
که دست را نه
که مو را نه
که این موریانهی لطیف دهانت را میگیرد
من سرخترین حالت انارم
که دانههایم به انسداد جنگ با دستهای تو
سفیده شده است
تو سفیدترین دستهای دنیا را داری
و من بیهودهترین جنگ را خودم به خودم میبازد
از جریان پیچیدهی رگ
که میروی بر قلب
که میروی بر سر
تو از مچهایم به زمین میریزی
من در سرخترین حالت انار هم
به دستهای تو فکر میکنم
فقدان خنده
چپیده در کور سوی مسیر
و تو با چمدانی بسته
در کوچیدهترین حالتِ زمان
عقبگرد میکنی
جغرافیای زمینی
که انسان
پیش از خودش
چمدانش میرود