شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

صبح پنجره‌ها را باز می‌کند

صبح پنجره‌ها را باز می‌کند
من اما با شب رفته‌ام 
مثل تمام ایستگاه‌ها
بی‌آن‌که از جایشان تکان بخورند
بارها رفته‌اند

نیمی جامانده
نیمی در سفر
«باز خواهد گشت»
صبح به پنجره گفت
شب به خیابان
چشم به راه


بازماندگان 
تاریخ را نمی‌نویسند
به تقویم آن‌ها 
قرن یعنی یک ثانیه 
یعنی سایه‌ی مسافر 
هنوز در امتداد جاده می‌رود

قطار با شب می‌رود
ایستگاه نبض ریل را می‌گیرد
هنوز صدای قدم‌هایت می‌تپد
خون به قلب باز می‌گردد
قطار به ایستگاه
تو  به  آغوش من
 

نوید سیادت

تک نگاری

شعرها

جای امن

جای امن

واهه آرمن

 جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

بابک دولتی

مثلاً

مثلاً

عبدالعلی عظیمی

تو میوه‌های منی 

تو میوه‌های منی 

محمد شمس لنگرودی