از ناگهان
دو شاخه رویید
بر تنِ همین امروز صبح
یک شاخه از حریم خانه شکایت کرد
یک شاخه طلبکار طارمی شد
دیوار اما
رد کفشدوزکی را گرفت
که از گذشته به نرسیده بود
روی هرهی هنوز آفتاب نیامده
در همین ساحت مفاجا
در همین حوصلهی هرگز
کفشدوزک بوطیقای باغچه را نوشت
و به شاید شک کرد
به همین روزی که هنوز
به همین باید که روزی
کفشدوزک از گذشته
آرمان خستهی دیشب را به صبح نپرسید
به ارسطو
به دکارت نرسیده
سمت چپ
به باغچههای شاید روییدن
و سوی دیگر به برگهای تفألزدن
از ناگهان
به شاخههای روییدن
به خیرههای دیوار
بر تن همین که امروز.