...
شانه به شانه با تو طی کردم خیابان را
از سنگفرش کوچهها تا پیچ میدان را
در چهرهی زیبای تو دزدانه میدیدم
تفسیر موزون حکایات گلستان را
تا آسمان چشمش به ما افتاد راهی کرد
از ابرهای عاشقش تصنیف باران را
همراه بارشهای این مهمانناخوانده
آهسته میخواندم غزلهای بهاران را
آواز بسطامی که توی سینهات پیچید
عطرخوش «گلپونهها» پر کرد تهران را
تا آسمان دست از جَدل برداشت فهمیدم
باید ببافم قصهای با طعم هجران را
رفتی تو اما مطمئنم تازه خواهی کرد
دیدارمان در اولین برف زمستان را