صدایم زندانی ست
بند در بند زنجیر
از آهن ساخته ست اسارت را
صدایم در سکوت مطلقی ست از خون
کلام آنجا مغلوب
کلام آنجا مصلوب
و شهامت با گونه های سرخ
داغگاهِ سرشارِ شقایق است
زخم را بر صدایم آورده
و خشم پیچان در خویش
زخم را بر صدایم آورده
تپنده و توفنده
این گل های کبود
این واژه های امید
چه نجواها دارند در این اختناق
***
نه کلیدی
تا که بگشاید این رنجیر را
نه شمعی
تا که روشن سازد این دیار را
خون از آن می بارید
خون
بستر راهی بر صدایم نیست
آه ،صدایم ترس خانه ای ست
پشت آن دیوار های سکوت
همه شب می آید
صدای نارسایی از گلوی تنگ
کلامی مقدس
و تعهدی بی کران
***
آزادی ، آرزویی گم گشته
صدای من صدای توده هاست
صدایم زندانی ست