شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

و تمام‌شان را به دوش می‌کشم

و تمام‌شان را به دوش می‌کشم

تمام شایستگان درون آینه را...

سالیان

 سالیان

قوز

بالای قوز

در سی و هشت

دست می‌برم

آکنه پانزده را نیشگون می‌گیرم

چرک می‌پرد در چشم بیست...

برجستگی چهارده را

در سی و هشت می‌فشرم

 نبیند کسی مبادا

چیزی از جدار خلقتم فرو ریخته

دست می‌کشم به گونه‌ سی

بلوغ می‌دود زیر پوست کتف‌هام

کسی دست می‌برد به گرده‌ام

ملتهب می‌شود

شیار بالای لبم

می‌پرسد چرا؟

کسی جا گذاشته چند سالگی‌اش را

بر شانه چپم

کسی که حنجره‌اش را گذاشته برای روز مبادا

شایسته نوروزی حقیقی

تک نگاری

شعرها

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

از اتاقی پیاده می‌شوم

از اتاقی پیاده می‌شوم

مریم فرجی

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

تمنا مهرزاد