شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گرچه در روسریت پنهانند من از آن رازها خبر دارم


گرچه در روسریت پنهانند من از آن رازها خبر دارم
حرف خود را صریح می‌گویم من به زیباییت نظر دارم
بعد از این دوری عذاب‌آور، لحظه‌ای که بگیرمت در بر
لاف مردی نمی‌زنم دیگر لب اگر از لب تو بر دارم
به خداوندی خدا سوگند من از آن زن که در غم فرزند
مشت‌در‌مشت موی خود را کند حال و روزی خراب‌تر دارم
به کسی جز تو دل نمی‌بندم رفته‌ای و هنوز پابندم
از لج روزگار می‌خندم خنده‌ای روی لب اگر دارم
قلب من تیر می‌کشد شب‌ها می‌رود هی فشار من بالا
من سرم درد می‌کند اما باز هم میل دردسر دارم

مسلم محبی

شعرها

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

همه در این آینه حضور دارند

همه در این آینه حضور دارند

احمدرضا احمدی

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

جلیل الیاسی

روی تخته بزرگ می نویسد A

روی تخته بزرگ می نویسد A

شهریار خسروی