کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1364، بندرعباس.
 

برای هیتلر ...

پرچم را هم که بزنند 
من از خط رد خواهم شد 
دوان‌، دوان با پرشی سه‌گام 
تا این کره را در حلقه بیندازم.
حلقه و حلقه،  دایره وحلقه،  حلقه و دایره 
معرفی می‌کنم حلقه‌ی اتول معارف دور من است 
از حلقه‌های دور گلو  گرفته 
تا حلقه‌هایی که در انگشتانم جایش تنگ شده بود ،
اما ایمن شدن  از مسئله گرد  بودن‌!
 شروع شعاعی بود که  مرکزش را ازمن  می‌خواست.
مثل مرکز خانه 
 مثل مرکز اداره 
مثل مرکز رابطه 
 مثل مرکز دست‌ها 
 مثل مرکز بوسه   
اما من مرکزی نبوده‌ام هیچ‌وقت و  مرکزی نداشته‌ام هرگز
مرکز برای من بیمارستان بوده و مجروح 
مرکز برای من فرار بوده و پلیس 
مرکز برای من مدرسه بوده و ناظم 
مرکز برای من جنگ بوده  و جنازه 
مرکز برای من یارانی بوده که  نبوده‌.

به دایره‌ی عمومی که رجوع کردم 
همه انگار مرکز داشته‌اند  ولی  مدعی مرکز دیگری بودند 
می‌خواستم داد بزنم بگویم
همه در یک مرکزیم نمی‌بینید؟
وقتی از پشت بی‌سیم جنایتی را اعلام می کنیم 
یا وقتی کسی را درآغوش می‌گیریم 
حتی وقتی کسی را  درست به خاک می‌سپاریم 
یا حتی به وقت  همین خیانت کوفتی
مرکزی در ما وجود دارد
که علیه مرکز دیگر است.
 مرکزی که نه خانه دارد نه خاندان .
من از این مرکز هرچه فرار کردم 
 در شعاع‌های مختلفی گیر افتادم  و زمین خوردم 
هی بلند می‌شدم ولی باز زمین می‌خوردم 
و سرآخر خودم ،خودم را بلند  کردم و زمین زدم 
مثل کشتی‌گیری که گیر داده باشد به خودش و تشک 
بارها تکرارش کردم 
زمین خوردم عجیب بود 
 انگار همه  دوست داشتند.
و عجیبی‌تر از همه سرزمینی‌ست بود برای کشف خودم  
تنها کفش ماند پایم
و خیابان درخیابان  با اماهایش همیشه حکایت رفتن داشته  
رفتی که پُر از آمدنشان نبوده‌اند 
هیچ وقت‌، هیچ‌کس‌، هیچ کجا 
 درست جایی که همه در ابعاد هندسی زمین توپ می‌خواستند
من توپ می‌خواستم 
ولی کسی به دنبال کسی نمی‌رسید.
توپ در زمین کیست‌؟
پاس بده رفیق‌،  پاس بده  
می‌خواهم شوت کنم این گردی را درون دروازه  
و بدوم   دور تا دور  این گردی 
و بگویم گل. گل.گل
پاس بده رفیق‌!
این بازی یک نفره نیست 
ببین من از خودم فرار کرده‌ام 
 و تنها خودم را دارم دریبل می زنم‌، 
و داور نه اهل پرچم است  نه سوت بدست   
یک دست دارد این بازی با تساوی آدم‌ها  بر مرکز ، مرکز بر آدم‌ها 
توپ‌ها را  بر یک پا فقط پا‌به‌پا می‌کند.
پاس بده رفیق‌!
من مجبورم روی خودم خطا کنم
تا تماشاگران هورا  بکشند‌!
لطفاً پاس بده رفیق 
حالا مدافع‌ها دارند تکل می‌کنند . 

برهان اکبری