شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به خود می‌گویم

به خود می‌گویم: کدام جنگ بود که گفتم این دیگر آخری‌ست؟

همه‌ی جنگ‌هایم را فراموش کرده‌ام

شما هم فکر کنید

پُرِ پُرِش یکی یا دوتا     اکثرش را فراموش کرده‌اید

و هنوز هم اینجاییم و سعی می‌کنیم به انتهای شب نرسیم

با امید احمقانه‌ای می‌گوییم: به هر حال آنها ما را ساخت... نه؟

هیچگاه از جنگ نهراسیده‌ایم

چرا که امتدادش را فراموش می‌کنیم

دیوار را نگاه کن

مغز پاشیده شده‌ی همینگوی را می‌بینی

بینی‌ات را به کار بنداز     بوی گاز است

از اتاق بغلی‌ست، هدایت آنجا به آرامی خفه شده

با تمام این اوصاف

باز هم فکر می‌کنیم به موقع تسلیم می‌شویم

جنگ، ابدیت راستین

در نهایتِ امتدادت

هنگامی که به هیچِ پهناور چشم می‌دوزیم

خواهیم گفت:

اوه امکان‌هایم...      امکان‌های بی‌شمارم...

مهدی مجیدی

تک نگاری

شعرها

برادر

برادر

امیررضا وکیلی

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

مجید عزیزی

چوار

چوار

احمد کریمی

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده