شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

غوطه وری

 

غوطه‌ور گسیختگی‌های امواجی تو
در سر من امکان شناورشدن استخوان ماهی‌ها
هست!
می‌بلعید ستاره‌های شبرو گم کرده
راه را
کوچ کردیم به ارض ناموعود
عاقلان آب پاشیدند پشت‌سرمان
دیوانه‌ی دیوانگانِ سنگ پرانی هستم
ـ هدف معلوم است!
نعلین سوزان بود
دور آتش جمع شده بودند خندان لب
ولبالب از (به تو چه!
دهن کجی من به یاقوت‌پرستی بود
که دق‌مرگ می‌شود از ( مثلاً) افراط درخوشبختی
و خیره شده‌ست به قاتل و مقتولی که
در نگین انگشتری‌اش خواب رفته‌اند‌ ـ‌ ابد
کش‌رفتنِ از بورخس لذتی دارد فرا ـ ‌ابد

پی‌نوشت:
دیوانه‌ای که خیال می‌کرد دانه‌ی ذرت است، پس از آن‌که درمانش کردند و به منزل فرستادندش، دوباره نزد پزشک باز می‌گردد و ادعا می‌کند مرغی را دیده که می‌خواسته او را بخورد. پزشک که کفرش درآمده می‌گوید:
او انسان است و نه دانه‌ی ذرت!
و مرد (دیوانه) جواب می‌دهد: بله! من می‌دونم
ولی مرغه هم این‌رو می‌دونه؟
اسلاوی ژیژک، فیلسوف طنزپرداز و منتقد فرهنگی و... ژیژک اهل اسلوونی است
 

علی باباچاهی

شعرها

و لبت دستش نمی‌رسد به من

و لبت دستش نمی‌رسد به من

علیرضا خسروانی

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

مهدی ریحانی

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

لیلا ساتر