پایین آمده بودم که راه تو را بروم
که راه تو بشود خلیج، بشود اسکله، پهلو بگیرم در تو
در مرغان دریاییات، وقتی طوفان سگ کیست!
آبشارها وقتی پایین میآیند، آرام میگیرند.
آبشارِ مدامِ خزندهام، مدام ریزشکننده
مدام از موهای تو رونده، از اعصابم رونده.
اعتراف میکنم که اینبار خیلی پایین آمده بودم
دیوارهای صوتی میگفتند؛ کافهها میگفتند
وقتی فنجانها میلرزیدند و تو مرا نگاه نمیکردی
نگاه نمیکردی و خشابها داشتند پر میشدند
انتقام وقتی وسط یک عشق میآید
گلولهها فقط شقیقهها را نشانه میگیرند
و خاطرهها حتی اگر کوتاه هم بیایند باز حال آدم را خوب نمیکنند
و شلیک آنها را از پا درخواهد آورد.