دستهای تو چوبِ دارِ من است
نیست در گیر و دارِ هیچکسی
گرچه زخمم زدی؛ دعا کردم
نشوی سوگوارِ هیچکسی
چیزی از من به جا نخواهد ماند
نامهای... عکسِ تازهای... شعری...
گوشهی خاطرات خاکم کن
نیستم یادِگارِ هیچکسی...
«عشق» تاوانِ دردناکی داشت
مار و زنبور دورهام کردند!
پس ازین دستْ کج نخواهم کرد
سمت باغِ انارِ هیچکسی!
بسترم گرمتر نخواهد شد
مثل سیارهای که یخ زده است
دورِ زیباییات نمیگردم
نیستم در مدارِ هیچکسی!
دشمن و دوست، میهمانِ مناند
کمرم بزمگاهِ چاقوهاست
هر که لبخند زد، پذیرفتم!
نشدم شرمسارِ هیچکسی!
سرخروییْم از جوانی نیست
برگ و بارم اگرچه زرد شدند
غمِ پاییز را نخواهم داد
به شکوهِ بهارِ هیچکسی...
گرچه مغضوبِ آسمان شدهام
خوردم اما مرا فریب نداد
سیب سرخِ تو یا چه میدانم...
میوهی آبدارِ هیچکسی!
دلِ من! این قَدَر عجیب نباش!
تازگی بیقرارتر شدهای!
بعد ازین جانِ من حساب نکن
روی قول و قرارِ هیچکسی!