شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زنی که یک‌هو از پیچ کوچه ظاهر می‌شود

زنی که یک‌هو از پیچ کوچه ظاهر می‌شود
قوانینی دارد برای خودش
و خودش را بی‌خود
به ترانه‌ای از دوزخ نمی‌فروشد، بیخود.
کتاب را می‌گشاید و رگ را پیدا می‌کند،
می‌گذارد بوی پونه مسیر خود را طی کند
و در آخر مُهر می‌زند بر گوشه‌ی آسمان:
خیلی محرمانه!
اول نمی‌شناسد این زن،
از میانه‌ها سر می‌زند
برای همین هم نه عطر ازل دارد
و نه بوتاکسِ ابد
و اگر می‌بینی که این‌جاست
دارد مزد می‌دهد به کارگران زیر دریا
و از کاشی‌کاری‌های بازار وکیل، مزد می‌ستاند،
زنی که یک‌هو در پیچ کوچه گم می‌شود.

بهزاد خواجات

تک نگاری

شعرها

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

مرگ، برهنه و تنها در زیر صاعقه

مرگ، برهنه و تنها در زیر صاعقه

اقبال معتضدی

اردبیل بایراغی

اردبیل بایراغی

مهدی آقازاده

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

مظاهر شهامت