شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زنی که یک‌هو از پیچ کوچه ظاهر می‌شود

زنی که یک‌هو از پیچ کوچه ظاهر می‌شود
قوانینی دارد برای خودش
و خودش را بی‌خود
به ترانه‌ای از دوزخ نمی‌فروشد، بیخود.
کتاب را می‌گشاید و رگ را پیدا می‌کند،
می‌گذارد بوی پونه مسیر خود را طی کند
و در آخر مُهر می‌زند بر گوشه‌ی آسمان:
خیلی محرمانه!
اول نمی‌شناسد این زن،
از میانه‌ها سر می‌زند
برای همین هم نه عطر ازل دارد
و نه بوتاکسِ ابد
و اگر می‌بینی که این‌جاست
دارد مزد می‌دهد به کارگران زیر دریا
و از کاشی‌کاری‌های بازار وکیل، مزد می‌ستاند،
زنی که یک‌هو در پیچ کوچه گم می‌شود.

بهزاد خواجات

شعرها

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

مایرام تکیه‌ای

شهر شیهه می‌کشد

شهر شیهه می‌کشد

طاهره خنیا

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله