تنگ است دوباره جایم
دو تا سرباز روی میزند
صبحانه مشکوک به حبس
دارند مرا چای می ریزند
تعارف است باز در میان
فنجان پر می خورد غلط
داد می زند چروک سفره
کسی سوخته بیشتر از حد
کنج خانه است باز آنطرف
برایم نگاه نقاب دار می سازد
رادیو تیتر زد شاعری تند
به آلودگی پوتین ها می بازد
برگشت هست همیشه مهمتر
به میز گفتم تا آرام گیرد
گرچه رژه زنگبار می گفت
پسری یل در راه می میرد
ساعت است ولو بی عقربه
پایان را نشان خواهد داد
قول می دهم این تیک تاک
سر میز مرا نجات خواهد داد
قفل است دستبند ولو می چرخد
صدای باز شدن در سرم
لای در مانده یک شاه کلام
شبیه خداحافظی مادرم
تنگ است دوباره جایم
دو تا سرباز روی میزند
صبحانه مشکوک به حبس
دارند مرا چای می ریزند
........