شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

رفقا

پنجاه‌سالگی‌ام
دست چهل‌سالگی‌ام را می‌گیرد
می‌روند سمت سی‌سالگی‌ام
و از آن‌جا پیش بیست‌سالگی‌ام
بعدش هم ده‌سالگی‌ام را برمی‌دارند و همگی می‌روند سراغ بچگی‌ام
ما با هم رفیقیم
جمع می‌شویم می‌خندیم به خودمان
می‌زنیم توی سروکله‌ی هم
و برای هم از تنهایی‌ها تعریف می‌کنیم
یکی سال‌ها سرگردانی را می‌بوسد
یکی اشتباه‌ها را بغل می‌کند
پنجاه به سی گیر نمی‌دهد چرا
بیست به چهل نمی‌گوید قرار بود
و آن‌قدر قربان صدقه‌ی بچگی می‌رویم که
ده می‌پرد وسط
«پس من چی؟» «پس من چی؟»
 

آرش نصرت اللهی

تک نگاری

شعرها

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی

در باغ

در باغ

شاپور جورکش

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

فهیمه جهان آبادی

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید