شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

غبار از چهره‌ی ما نیست


به ایرج فتاحی‌فر 

به روی ما، در دنیای شب را باز وا کردند
و ما را دست‌بسته، توی تاریکی رها کردند
ستردن را چه می‌کوشی، غبار از چهره‌ی ما نیست
بزرگ‌آینه را مشاطه‌های شوخ «ها» کردند
شکستن را صدایی سخت آمد، ای دل غافل
تبرداران مگر در قلب جنگل ماجرا کردند
شکسته‌بال می‌آییم، می‌بینید و می‌پرسید
که سنگ‌انداز‌ها با دورپروازان چه‌ها کردند؟
کجایید، ای شکوه یادتان دریای موج‌افشان
که در خون شمایان کوسه‌ماهی‌ها شنا کردند
دریغا دوست شد از دست و دشمن جای او بنشست
به امداد رفیقان، بس که یاران پابه‌پا کردند
اگر روشن، اگر تاریک، بیزاریم از این شب‌ها
که مهر و ماه را در ظلم و ظلمت مبتلا کردند
شنیدی؟ سینه‌سرخی چند در صبح شبِ در بند
به خون خویش، صد خورشید را یک‌جا صدا کردند
 

محمد ذکایی

تک نگاری

شعرها

نقابی از خوشبختی

نقابی از خوشبختی

احمدرضا احمدی

اردبیل بایراغی

اردبیل بایراغی

مهدی آقازاده

میدان

میدان

رضا ترنیان

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی