شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
...
صدا که در قفسهی کتابخانه گیر کرده بود
از حنجرهی کافهنادری...
...
حالا هیچ ابلاغیهای برایم نمیآید
زن از صحنه بیرون رفته
مرد...
سوگند به زنی که هر شب بالای سرم ایستاده
با پیراهنی قرمز و دست هایی کشیده
و...
دست که به کار دور کمر یار میآمد
در کار نوشتن شد
و لب که به کار گفتن
...