[منظومهی موزه کتابیست در دست انتشار. هر شعر از کتاب مدخل تالاریست که در آن یکی از آثار بزرگ تاریخ هنر جهان به نمایش گذاشته شده است.
شعرها نه در توصیف اثر، بلکه به روند شرایط تاریخیِ اجتماعی میپردازد که بستر خلق هر تابلو بوده است.
کناب شامل هفتاد تالار و هفتاد شعر است.]
از منظومهی موزه «باروی بابل» اثر پیتر بروگلِ مهتر
خشم و ستایشِ
صلح و زبان
شاقول
بر کتفِ واهله*
خشتِ اول بود
شَنْعار*
شد
موطنِ اولادِ الکنِ
بنیطوفان
ای نوح!
قامتِ معوجِ آبی!
برج بابل* را
بر زبانِ زنهارِ آدم
بساز...
خندق بارو را
ارزن بریز
سراسر
تا کفترخانِ زبان
هرزهبندِ آجر و خنجر باشد
میکده باشد بابِل
ـ کاریزِ حفر و حرف:
هیهات منالارض!
خدات را بگو ای نوح:
«بیخوف و لکنت
رجعت کند بر زبانِ یکی!»
رخصتِ رهیدگان
بگو روا کند
بر ادراک یکدیگر
نوزاد عشیره
ـ آخرین اولاد ِمردِ پَرفروش ـ
خیزنده
از بارو بالا میرود
ببین!
دستش لغتنامه و
پایش زنگوله است
تخم کفتران را ببین
بر کام مردمان
جام شهد و هلاهل
خدات را بگو
زبان را حلال کند بر ما
برجِ بابل
از نطفهی شکستهی کبوتران
اُخراییست
و دختران ِ انسان
به لکنتِ نفیلیم*
هر سحر
جنینِ خدا را
در دهان سِقط میکنند.