شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

برفی

 

اواخر شب

به سگها گفتیم:

به امید دیدار!

سگها

دیگر پارس نمی‌کردند

روی زانوانشان

گل سرخی بود

برف

تا کفشهایشان رسیده بود

سگها

مثل برفها سفید بودند

دیشب

دسته‌ی سگها

در تمامی چهارراههای منتهی به باغهای بلور

 می‌رقصیدند

جای پای ما و آنها

در برف مانده بود

ما باید چراغی روشن می‌کردیم

ما از سرما طفره می‌رفتیم

سگها

برای روشن نگه داشتن یک اجاق

در دل خیابان‌ها

همیشه دیر می‌رسیدند

آنها

پارس نمی‌کردند

و خواهران خود را

"برفی" خطاب می‌کردند.

حسین انصاری

تک نگاری

استنطاق یا نقد

استنطاق یا نقد

علی اسدالهی

آموزگار عشق

آموزگار عشق

مهدی ایوبی

شعرها

تقویم پاییزی

تقویم پاییزی

بکتاش آبتین

تو زیبایی

تو زیبایی

سکینه نودهی

پنجره

پنجره

فروغ فرخزاد

عطر تنت را 

عطر تنت را 

غلامحسین چهکندی‌نژاد