زنم/ ای خوشهای که داس را
مدهوش کردهای
با بادها برقص
که زمان
آسیمهسر
از خاک ما خواهد گذشت
زنم/ ای زن زیبا
بگذار لبخند
پروانهای باشد
گِرد گل سرخِ دهانت
جهان
حضورِ هستیهاست
پیش از آنکه
شرمسارِ مرگ خود باشم
به آغوشم بیا
به آغوشم بیا
پنجاه سالِ بعد
هر کدام از ما
در گوشهای
پرت خواهیم شد
و غبار تنمان هم
به هم نخواهند رسید
نه تو از من خبردار میشوی
نه من سراغ تو را خواهم گرفت!
آه، زندگی
صد سال بعد
از دهان هیچکدام از این هشت میلیارد انسان
بخاری بر نخواهد خاست
هر کسی در خلوتی دور
به تجزیه تن داده
و هیچکس
نشانی معشوقش را
نخواهد جست!
زنم/ ای خوشهای که زندگی را
تکثیر کردهای
زندگی
همیشه در راه است
این بادهای هراسان
کجا میروند؟
آب این رودها کجا رفتهاند؟
طوفانِ خندهها
کجای جهان گم شدهاند؟
آه، زندگی
چقدر در پس آیینه گم شدهای!
کوههای روبهرو
از هزارهای دور
قیام کرده و
آدمهای هزار سال پیش را
به خاطر دارند
کاش میدانستم
آیا دلشان به آن دورها
تنگ میشود؟
یا با نسیمهای جوان
تقویم کهنسال را
ورق میزنند؟
زندگی
آه، زندگی که در سکوتی تلخ
در کرانی دور
تبخیر میشوی...