شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شبیه خون که از یک زخم کاری می‌زند بیرون

...

شبیه خون که از یک زخم کاری می‌زند بیرون
غم از این سینه‌ گاهی شعرواری می‌زند بیرون 
دلم تنگ‌ست آن‌‌قدری که هی از آستین‌هایم 
سر برخی کسان مانند ماری می‌زند بیرون
چه لذت می‌برند از این‌که می‌سوزم به پایشان
حرارت از درون یک بخاری می‌زند بیرون 
رئیس کاروان زیره‌ از دروازه‌ی کرمان
پس از نفرین به این حد بدبیاری می‌زند بیرون
نوازش‌های یاران نغز اما رقت‌انگیز است
شبیه گل که از خاک مزاری می‌زند بیرون
نگاهی نابلد دزدانه گاهی می‌پرد در دل
و از این کاهدان با شرمساری می‌زند بیرون
 

مولاداد رستمی

تک نگاری

در من هزار آهوی تشنه

در من هزار آهوی تشنه

آنوشا نیک سرشت

در جدال با خاموشی

در جدال با خاموشی

علی مسعودی نیا

شعرها

تنهایی

تنهایی

محمود بهرامی

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

نسرین بشردوست

باد ديوانه‌وار می‌چرخد، روي دلواپسیِ شب‌بوها

باد ديوانه‌وار می‌چرخد، روي دلواپسیِ شب‌بوها

فریبا حیدری

 نه این کوچه‌ی پیچ در پیج

نه این کوچه‌ی پیچ در پیج

سیروس رومی