تا آن زمان
که سیب نیفتد
تا آن زمان
که آسمان
زمین نخورد
تا آن زمان
که کتاب جامعه باز است
دنیا
روزبهروز
کوچکتر میشود
فانوس وسوسهانگیز
لنج خیالباز را
به آبهای تاجآذین
دعوت میکند.
ادامه دارد
تلاطم دریا
خوشخبرند
مرغهای دریایی
اما
زمان ابد
لحظهای است
که آب از آب
تکان نمیخورد
نزدیک ساحل نابینا
دست دعا
نمیرسد به خدا
در جشن ماتم دریا
به خاطر دوری
به خاطر نزدیکی
لبخند نارسیدگان
کج میشود.
تجارت تشنهی آب
آب به آب میرود
نقش فرات را
در آبهای دیگر
میشوید
از پشتسر
صدایی دیگر میگوید:
ای کاش
چار چارم کره را
آب میگرفت!