شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شعرِ بلوغ

از آن بالا افتاد
از ارتفاعِ چشمِ ستایش‌گرانِ خویش.
می‌دانست دیگر کسی به کمکش برنخواهد خاست.
باران می‌بارید بر فرقِ سردرد
و غروب به‌نحوی مچاله‌شده در فریادش.
به خطِ زمین که برسد، سایه‌های کج و مرده‌های غریب بیایند سمتش.
جوجه‌کلاغ بود یا بچه‌ی آدم، چه تفاوت دارد؟
از این پس خودش خواهد بود و خودش تنها

عاقبت زمانِ صحبتِ ما رسید

باد در خرابه‌های آتش می‌خوانَد که «منم آن که نیستم».

شامگاهی گرم که ناگاه برف بارید و مردم که در خیابان بودند، دیدند برف از جنسِ کاغذپاره است.

سال‌ها بود که صدای موریانه را می‌شنیدیم، در زاریِ باران یا شکستنِ دندان‌های صبح؛ در صدای خبیثِ راسوی رسوایی؛ در سقوطِ سنگِ سیاه از آسمان یا حتی در چاله‌هایی که گه‌گاه در خاطراتمان می‌یافتیم. همیشه صدای موریانه را می‌شنیدیم. کاغذی سفید روی نوشته‌هامان می‌گذاشتیم برای فریب.
شب شده است اما هنوز رودهایی از کلمات در جریان‌اند: رودهای نئونیِ حاملِ خاطره‌ای جنسی؛ رودهای تیزِ کلمات با معماریِ نمک؛ عزای طبیعت که واژه‌های آن از گلوی مرغِ حق بیرون می‌ریزند؛ رودهای برق آمیخته با سوزشِ حافظه؛ و رودهای همراه با حسرت‌های ایستگاهِ مترو. دور از این رودخانه‌ها تو را خواهم یافت.
چرا که کلماتِ تو راه‌های جنگلی و طوفانی که خنده‌اش منفجر شود در برگ‌ها با لحنِ کلماتِ تو. کلمه‌ای که بیاید از جانبِ تو فواره‌ی آفتاب شود که از روی میزانِ جنونِ آن معلوم شود خواب یا بیداری‌مان. کلماتِ تو رساله‌ی مهتاب شود، مکتوب بر تن‌های زیبایی که دارند ردی از کلماتِ تو.

شاعر بوده‌ام و در جست‌وجوی الهامی شاعرانه. و زوال تنها تأثری است که اجسادِ فرشتگان در کوچه‌ها برایم خواهند داشت. همین صبح، کلیدِ فردا را می‌گذارم در گلدانِ آن گوشه و بازمی‌گردم با پاهای خویش به عهدی دیگر؛ عهدی که در آن کلمه بودیم من و تو و شاید بقیه هم.

کلماتِ سوزان، تبرِ خورشید
کلماتِ سرد، دندان‌های یخ    

کلماتِ پرندگان در ستایشِ باران
کلماتی کامل چون دریا

کلماتی بودیم برای صحبتِ باران با ران‌های گشوده‌ی جنگل؛ و سپس زبانی جهانی برای روباه که سال‌هاست غایب شده از واقعیت؛ و کلماتی شدیم که پسِ نوشته‌های شب و گرما بر بدن‌های رنگین.
من با کهکشان‌هایم تو را بخوانم و تو پاسُخَت با آهنگ‌های خماری
خنده‌ام با خنده‌ی بت‌هایم، با کشاندنِ جیرجیرک‌ها به مرگ. و تو با ماسه‌ها سخن می‌گویی با من.

با قدم‌های یک عصر به خانه‌ات رسیده‌ام اما خسته‌ی خسته، از پا، از نفس افتاده.

شهریار وقفی‌پور

شعرها

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

عادل سالم

گاه، کبوتر گاه، سرباز

گاه، کبوتر گاه، سرباز

حسین طوافی

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی

من خوبم 

من خوبم 

فرخنده حاجی زاده