شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سه‌گانه‌ی لبخند 

به‌رغم سایه

یک
وقتی که اعلام می‌کنم زبان لامسه است
مردم بر این گمان‌اند که پیچیده حرف می‌زنم
اما این لحن من 
به‌خاطر این است که حروف 
فقط به‌دنبال خودشان می‌روند

اما تو
 به حرف مردم اعتنا نکن
بیا توی زندگانی‌ام
 و یک رنگ به من معرفی کن
سکوت بعد از تلفن را به من بده
 کاری کن که آینه بعد از صورتم نقطه بگذارد
یک ریسمان بده
 که جشن بگیرم بعد از گره‌هاش
و کروکی حادثه‌ای را بکش
که به لکنتم کمک کند 
دو
«تکیه‌گاه بی‌معنا می‌دانی که چیست؟
یک منطق معکوس به یُمن پرسش؟
آگهی یک واژه گمشده در سطر، روی دیوار زبان؟
فروش نورهای یادگاری؟
این‌که زبان پیانوست
و کلمات معلق‌اند در هوا مثل نت‌ها؟»

این‌ها همه حرف‌های اوست
و من امروز 
با خواهران و برادرانش جلسه دارم
که شهریه‌ی عقب‌افتاده‌ی خانه‌ی سالمندانش را بدهند

شما فکر می‌کنید
به همین آسانی‌ست 
 که رنگ‌ها
در هم می‌آمیزند
و تیغه‌ی خیال کند می‌شود؟

سه
عزیزم!
تو فکر می‌کنی برای خودکشی نیازمند یک ترس کیهانی‌ام؟ 
یک نور نئونی‌طور غمگین که بتابد به ترک‌های روحم؟
یک تسمه‌ی آهنی که دستم را بفشارد برای تسلی؟  یک حضرت دوست، که ثبت کند یک تکه خموشی، در کامنت؟

تو فکر می‌کنی هل‌دادن مرز تضمین زندگی‌ست؟
و
 گرافیتی به معنای تأمین دیوار  سفید است؟
نه
من می‌توانم بعد از اتوی شلوار خردلی مهمانی منصور
خودکشی کنم

علی قنبری

تک نگاری

شعرها

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

دلت دلفینی ست

دلت دلفینی ست

شاهین غمگسار

شاعر

شاعر

فریاد غفوری

در خود فرو رفته‌ام

در خود فرو رفته‌ام

ربابه قصابان