1
در بهار نشکفتم
در تابستان نرسیدم
و پاییز که شد
بر پر قوها نیفتادم.
خستهام.
با بهمنی که در راه است
همخوابه خواهم شد.
2
از تنفس تفنگ
بر گردن گوزن
تا پوستم را
بیاویزند از شاخش،
تنها
چند بوسة کوتاه از سیگار.
شاتوت نوازشیم
بر کبودی مرگ.
3
از رؤیای دریا تنها
چند لکه ماهی بر بسترم جا ماندهاست
از شب دقایقی
که از چشم دریا بچشم.
خورشید که از کرکره سرریز کند باید
رود از غرب تخت جاری شدهباشد.