شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پیش از آنکه پرده بالا برود

در سالن تاریکی نشسته‌ام

که هر صندلی‌اش

نام کودکی را دارد

که هرگز به دنیا نیامده.

 

ردیف‌به‌ردیف،

نفس‌های ناگرفته

آهسته روی پارچه‌های قرمز نشسته‌اند

و نگاه می‌کنند

به پرده‌ای که هنوز سفید است.

 

نه فیلمی در کار است

نه نوری از پروژکتور،

فقط «انتظار»

که خودش را مثل پتو

روی سکوت می‌کشد.

 

جایی در صندلی ۲۴، ردیف C

کسی نشسته

که شاید قرار بود برادرم باشد،

با لبخندی که هیچ‌وقت کشیده نشد

و چشمانی

که هنوز تصمیم نگرفته‌اند باز شوند.

 

من، تنها کسی‌ام که بلیت دارم

برای نمایشی که

هیچ‌وقت آغاز نمی‌شود.

 

در کنارم،

چتر بسته‌ای افتاده

که هر شب خوابِ باران را می‌بیند

اما هیچ‌وقت خیس نمی‌شود.

 

پشت سرم

ساعت عقربه ندارد

فقط تیک‌تاکش

شبیه صدای پایی‌ست

که هرگز وارد سالن نشد.

 

و شاید،

تمام زندگی

همین باشد:

نشستن در سالنی تاریک

با چشمانی باز،

و رؤیای نوری

که هرگز

از بالا نیامد.

 

پرده؟

پرده هنوز پایین است.

و جهان؟

پیش از آن‌که بالا برود،

تمام شده بود.

علی قاسمیان

تک نگاری

شعرها

به صورت رشد‌نیافته

به صورت رشد‌نیافته

فرخنده حاجی زاده

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

علیرضا کرمی

باد سر میکوبد

باد سر میکوبد

فهیمه جهان آبادی

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش