شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

...

بايد بنشينیم پای صحبت اسب‌ها
آن‌ها دروغ را نياموخته‌اند

پَر به پوست مرده کشیدن
خنده را به سخره گرفتن است
دیدم که چگونه در باد شکافت...

پَر به پوست مرده کشیدن
خنده را به سخره گرفتن است
دیدم که چگونه در باد شکافت...

کلاه را از تیغ ‌ها بیرون می‌آورم
کیف را شال‌گردن را  از تیغ‌ها...

رمیدن اسب‌ها همیشگی‌ست
همیشگی ست که داد می زنند: 
   ...

قرار بود
رنگ و روی دیگری داشته باشد
اما پوست‌اندازی را فراموش کرد

...

شهر هیولایی‌ست 
و پنجره‌ها چشم
اما کدام حادثه این همه دیدن...

شعرها

تو رفته‌ای 

تو رفته‌ای 

سارا خلیلی جهرمی

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

کراسەکەت بتەکێنە لە زەوی و تۆز و تینوویەتی

کراسەکەت بتەکێنە لە زەوی و تۆز و تینوویەتی

عطا ولدی

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی