شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تنها من مانده‌ام

تنها من مانده‌ام
                      و سکوتی که گویند بر ابدیتی خواهید چکید و یا ابدیتی بر تمامیت نامی
      

که تو با نفس هایت انحنای مرده‌ی لبخند زمان را قهقه می‌زدی که زین پس تنها زمزمه‌ای خواهی شد نه

برای  لحظه‌ای و نه دیگر برای انتظاری

آیا ندیدی که چطور نفس‌های سرد نوازشگر آن عجوزه بر شقیقه‌های آن قوم سنگینی می‌کرد؟

 

 

نفس می‌کشم
                 خاکستری را که تو می افکندی برگوش های پولادین  آن رویا که نفس تنگ می‌زند بر کلمه‌ای که با تو هم نفس بوده باشد پس تو هم کلمه‌ای شدی و شکستی بر آن شاهراهی که روزگاری پیمانی شد میان ما به زیر آن درخت
   

آیا ندیدی که چه بر سر آن قوم آمد هنگامی که سجده کنان بر آن درخت دست به سوی آن عجوزه بلند کردند که ما همه یک کلمه‌ایم و کلمه‌ای را بر کلمه‌ی دیگر رجحانی نیست؟

آیا تو هم تنها کلمه‌ای بودی؟

 

 

 صدایی را می‌شنوم

                                   گریه‌ها یا آه و ناله هایی از قعری که گویی دیگر از جنس بقایی نباشند و تو را بخوانند و آغوشی که ناگهان سنگ ببندد بر مغزم که مبارک باد تو را این تقدیر پس تو هم چون ما جامه از تن برکن و سر بتراش و قلبت را به زیر آن درخت بکار که هبچ صدایی سخن نگفته و نخواهد گفت

آیا نمی دانستی که صدای تو بارانی است که خون نوشته‌های بر پیشانی این قوم را خواهد شست که نبشته بود ما هیچ نیستیم که هیچی از آن ما باشد و همانا ماییم که رستگاریم

 

 

خیره نگاه می‌کنم

                       شاید از میان ذرات غباری که هریک درد کنند بر انگشتانی و یا شاید بر سرهای کوچک به دور مستطیلی که گویی بر جهانی آوارگشته‌اند و بلند بلند تمامیت خود را فریاد می‌زنند که ای کاش ما خاک بودیم همچون سنگینی کردن تنگنای برآشوبیده افق چشمان آهویی که بگریزد از لبخند آن عجوزه در وحشت مصلوب شدن از پستان‌هایی و یا شاخه‌های درخت دیگری

همانا که آن عجوزه برگزیده‌ای از میان آن‌ها بود

 

 

طعم خاک می‌دهد

                                 و یا طعم تازه‌ی خون بر کشاله‌ی لب‌هایی که در گوش تو گفت هیچ گناهی هرگز کودکان را نخواهد بود و تو چه معصومانه غلت میزدی بر ابهام هوسی که جدا شود از تمامیت مسلطی همچون چرخش آن مار به دور آن درخت و یا شاید برلرزش های پس از ادامه دادنی 

آیا تو آن عجوزه‌ی نبوده‌ای؟

 



درد می‌کنم

تو هم درد می‌کنی

 بگذار تا من هم به آن قوم بپیوندم تا درد نکنم

   که سرنوشت من با غرش ارگاسم مورچه‌ها گره خورده است

علیرضا صمصامیه اقدم

شعرها

با اندوهی تلخ‌تر از شراب

با اندوهی تلخ‌تر از شراب

سید حامد معراجی

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

تمنا مهرزاد

ماهِ فراموشکار

ماهِ فراموشکار

فرامرز سه‌دهی

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس