این شعر اگر نیانبان داشت
برای شکلِ دیگری از مرگ ـ دوری ـ
بندری گریه میکرد
برای نخلهایِ هزارویک شبِ تشنگی
طرحی از دریا میکشید
برایِ جاشوهای احتمالاً عرقریزان
ساحل
ماسه و مروارید
سَهلنسُهیلو میخواند
گلویی تازه میکرد:
هله دانداندان هله یه دانه
این شعر یک نفر کم دارد
یک نفر که نشان دهد این شعر موج دارد
موج کف دارد
کف دریا دارد
دریا بندر دارد
بندر جاشو دارد
جاشو اندوه دارد
اندوه هیچ آدمِ خوشبختی ندارد