شمعی در ایوان میسوزد
اما اینجا کسی نیست
نه دیوی، نه جنی، نه پریزادهای
آیینهای هست اما تصویری نیست
باد میآید، پردهها را بالا میزند
در خانه میچرخد، چارگوشهی گلیم را بو میکشد
مشتی گردو در سراچه هست
کسی در سراچه نیست
چار طاووس در چار حد زمان...
چار میخ در چار حد زمین...
شب هست و روز هست
با ماه و لیل و ستاره
با داس و کوه و مادیان
انسان اما نیست
همچون حکایت پیشینیان.