شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

از من بخواه سرد کنم آفتاب را

...

از من بخواه سرد کنم آفتاب را
یا سرکشم تمامی حجم سراب را
با من بگو حرام کنم صد شبِ سیاه
بر چشم‌های بی‌رمقِ خویش خواب را
اما نگو که از سرِ تزویر شب به شب
در استکانِ شیخ بنوشم شراب را
از من مخواه، آن‌که به دریوزه وا کنم
در عرصه‌ی مگس، پروبالِ عقاب را
یا تن دهم به معصیتی که فقیه شهر
بر قامتش کشیده لباسِ ثواب را
بوی تعفنش همه‌جا را گرفته است
هر چند بر خودش زده صد من گلاب را
یک شهر اگر به پاکی او معترف شوند
«دریا» صدا نمی‌کنم این منجلاب را
امید بسته‌ام که سرم را دهد به باد
خرجِ شکم نمی‌کنم این شعر ناب را
 

محمدرضا طاهری

تک نگاری

باد می‌گفت با باد

باد می‌گفت با باد

آنوشا نیک‌سرشت

جنینِ گمشده

جنینِ گمشده

صابر محمدی

شعرها

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

مایرام تکیه‌ای

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله

پیش‌تر‌ها

پیش‌تر‌ها

نسرین بشردوست

رنگی بر دهان مرده ام بزن

رنگی بر دهان مرده ام بزن

فهیمه جهان آبادی

ویدئو