...
اینجا یک جای تاریک است اینجا
برشهای دیواری نقشهای تاریکاند
این که میگویم تصویرْ تصویر نیست
اسباب و وسایل روشن نیست تاریک است
انگشتها نمیبینند کجا ایستادهام
بر آهی بلند
یا رمیدنِ بازدمی سیاه
پس تاریکی اینجا کاملاً روشن است
روشن است تکههای تاریک خرجِ چه میکنم
خرجِ چه میکنم مسائلی مانند اینجا را
که روشن است مال کلّههای تاریک است
و در تمامیت خود نفس عمیق میکشد
و لامپها که میترسند از تاریکی
برای کلّههای خوابیده بر بازوی دیوار است
بدون من
بدون من
که خلق نمیشد بازوی دیوار
با جمعی از اشرار که زاییدهی دیوارند
و تیغهای دیواری دارند
و نوعی از زیست که اصلاً دیواریست
پس اینجا کف دست من است
که همیشه با من است که روشن نیست
خلاصه میشود توی لامپ
میرسد بیخ کلّهها
حالت تعجب میگیرد به اشاره
یا به آرامی، حالت اشرار
و سقف که برای شکل چیزها ضروریست
اینجا نیست
-وقتی میپرسم شکل چیست برای اینجاست-
برای برچیدن بار اینجا از دوش اینجاست
برای برچیدن بار اینجا از دوش اینجا
در بزن
بزن
زدی؟
نیست؟