به استقبال انتشار شاهنامهی اهدایی
بود بالاتر از اندیشه و پندار فردوسی
نمیگنجد به هر آثار و هر آمار فردوسی
جهان را گر در آتش مینشانند این جهان سوزان
از این آتش برون آید سیاوشوار فردوسی
به همت ساخت اسماعیل دیوار بخارا را
به پهنای خراسان برد این دیوار فردوسی
پدرسالارِ شعر ما اگر که رودکی بودهست
به میدان ادب آمد سپهسالار فردوسی
بجویم آنهمه گمگشتههای رودکی از او
که از این بذر پرورده هزاران بار فردوسی
فلک را پیکری انگار در خوابگران اندر
در این پیکر دلی باشد همه در کار فردوسی
ورای او بزرگی چون تواند کرد موجودی
شکسته مهرهی پولاد استکبار فردوسی
دمار از مار ضحاک او برآوردهست و جاویدان
نخواهد بر دل موری رسد آزار فردوسی
گزافی نیست اگر گویم که وخشوری اهوراییست
نکوپندار و خوشگفتار و نیکوکار فردوسی
خرد گم کرده بود ره اندر آشوب زمان آنگه
ز نوک کلک دادش نقطهی پرگار فردوسی
روان او ز دانش خود روان اندر تن دانش
چه دانش را نیاوردهست در گفتار فردوسی؟
ز دانش گوهری بهتر نباشد گفت پیغمبر
به تاجیک و به تازی داد این هوشدار فردوسی
فروغ آتش هوشنگ میرخشد به هر حرفش
چو باغ مهرگان سرشار نور و نار فردوسی
رسیده تا بدان گاهی که خود از چرخگردان گفت:
نفرساید ز درد و رنج و از تیمار فردوسی
ز فردوسی سخن گویی گذر از قصهی محمود
چو البرزی نمیگنجد در آن دربار فردوسی
گواهی میدهد دل که پر سیمرغ بود کلکش
که از دستان زند آورد این طومار فردوسی
چو سیمرغ رهاییبخش خود در پهنهی تاریخ
نژاد آریان را بود یکتایار فردوسی
فزای عشق و عرفان هم تهِ پر کرد این سیمرغ
چو دستآموز خود بخشید بر عطار فردوسیِ
ز مرگ ایرج و کین سیاوش سوزها در جان
ز خارستانِ کارستان دلی خونبار فردوسی
بسا جای دو لشکر دو سپهسالار میرزمد
به شهنامه که میپرهیزد از کشتار فردوسی
اگرچه شاهِ یک فرمان به شهنامه همو باشد
بگیرد رأی خود از داور دادار فردوسی
به چشم پارسی گوهر ز نور پارسایی کرد
چو از ناپارسایی دادمان زنهار فردوسی
رها از بند رویینتن پسندید او تهمتن را
روا کی دارد آزادی ببیند خوار فردوسی
ز راز رستمدستان اگر صد بار اندیشی
بدین پیغام رهیابی بود هر بار فردوسی
پیام آشتی بر لب، خرد دستور و دانش رأی
به بزم زورمستان ساقی هوشیار فردوسی
اگر از جام جم گویی و گر از بزم افریدون
به هر نوروز از نو میشود تکرار فردوسی
زمان بیکران را بند بنهادست و بنمودهست
شب و روز و فرازوشیب را هموار فردوسی
سخن را آسمان برد و عجم را در سخن جا کرد
فزون آمد ز صد لشکر در این پیکار فردوسی
درفش کاویانش بر فراز گنبد تاریخ
برافشان در نگاه جاودان بیدار فردوسی