توی تصویرِ آخرین عکست
من دلم خواست نیمکت باشم
من دلم خواست بندِ کفشت یا
نیِ لیوانِ شربتت باشم
توی عکست دوباره تنهایی
بر لبت خندههای مصنوعی
من دلم خواست روی لبهایت
خندهای کنجِ غربتت باشم
آسپرینِ منی نمیدانی
توی مغزم مدام میخندی
خندههایت به خندهام انداخت
خنده خنده به خندهام بندی
یادِ روزی که چای آوردم
یادِ یادت همیشه با من هست
توی عکس تو جای من خالیست
تلخِ تلخم برای من قندی
هر کسی را برای کاری ساخت
حضرتِ ایدههای انسانی
من برای نبودنِ با تو
من برای قمار شیطانی
من برای خودم کشیدم آه
من خودم را دوباره بوسیدم
در دلم باد میوزد هِی باد
دستهای تو شکلِ بارانی
جنگِ سردیست بینِ دستانم
جیبهای تو مالِ دشمن نیست
این پریزِ شکسته بر دیوار
حرفهایش برای گفتن نیست
در درونِ تو موجِ تکرارم
رادیو رعد و برق میخواند
هر که هستم بمان نرو از من
بی تو این من برای من، من، نیست