...
همتی کردید و کمکم کوه از من ساختید
ای کسانی که بهسمتم سنگ میانداختید
عاقبت دیدید با گریه از اینجا گم شدید
ابرهایی که به غیبتکردنم پرداختید
ای فراتر نامهاتان از مدار دشمنی
دوستانی که به جنگ دوستی میتاختید
بعد میفهمید این را که چرا هر بار من
زخم میخوردم، میافتادم، شما میباختید!
منزوی را هم پس از مرگش بها دادید، آه!
نام من عشق است چیزی که شما نشناختید*
* «نام من عشق است آیا میشناسیدم» (حسین منزوی)