...
مدتی گفتیم، اکنون دورِ خاموشی رسید
ذهنِ ما لبریز شد، وقتِ فراموشی رسید
تیر باریدند بر هر کس که گفت و چاره کرد
ناگزیریم از نگفتن، بادِ بیهوشی رسید
زنده با امید بودم، طبلِ توخالی شکست
نیمهای فرزانه بودم، نیمِ مدهوشی رسید
گفت آزادید و اینک روزگاری خرم است
پیرِ ما باز از درِ لطف و خطاپوشی رسید!
دورِ میخواران گذشت و باغِ خوشخواران تپید
گوشها تیز است، وقتِ حرفِ درگوشی رسید!
خانهی ما سرزمینِ ماست، بختش زنده باد
او بمانَد گرچه بر ما خانه بر دوشی رسید
مدتی فریاد سر دادیم، فرجامی نداشت
مدتی گفتیم، اینک دورِ خاموشی رسید