شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

برف می‌بارد

...

برف می‌بارد
تو نیامده‌ای و این شعر
در میان سپیدی و سیاهی
سرگردان است
پرنده بر شاخه‌های برف گرفته
روزنامه بر صندلی‌های خلوت پارک
و من
در میان درخت‌های برهنه...
ما همه سرگردانیم
تو نیامده‌ای
و خیابان‌های منتهی به بزرگراه
تنها
ماشین بالا می‌آورند

استخوان‌های دستی که نگرفته‌ای
انگشت‌های پایی که کنارش نایستاده‌ای
و سُرخرگ‌های لبانی که نبوسیده‌ام
به این چیزها فکر می‌کنم
و برف‌بازی بچه‌ها
آمادگی برای جنگ‌های بزرگ است

یکشنبه‌ی غم‌انگیز
همین امروز است
اشغال تهران به‌دست متفقین
همین امروز است
جدایی قفقاز
همین امروز است
سقوط دولت ملی
قتل امیرکبیر
و چیزهای دیگری که تاریخ
حرفی از آن‌ها نمی‌زند...
تو نیامده‌ای
درخت
زیر جامه‌ی سپیدش غمگین است
خیابان در تنهایی‌اش غمگین است
نیامده‌ای
و بوی بِه
در پیراهنت غمگین است

مرتضی بخشایش

تک نگاری

شعرها

نسیان

نسیان

مهرداد کمالی دهقان

من که مبهوت چنان قوی،  و رقص

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

منصور اوجی

یا زخم زبان بر سر قلبم نگذارید 

یا زخم زبان بر سر قلبم نگذارید 

علیرضا میرزاخانی

می‌توانی باشی

می‌توانی باشی

محمود بهرامی