برای داریوش اسدی کیارس
در فرودگاه
بالها از کتف
بر صندلی گذاشتیم
و نور را که شبانه گریخته بود به تبت
به رجعت به استکان قانع کردیم
زائران در مشایعتِ اوراد، ذکر میخواندند
و راهبی که قند خون داشت
با تکّه کاغذی در دست
اشتباهِ مرا شیرین میکرد.