شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ملغمه

دو آشیان تهی‌شده از تتمه‌ی تخم‌هاشْ
         (چشم‌هاشْ)
عمود بر ماضی نقلی 
داردم دید می‌زندم    هنـوز 
که همیشه‌ی تا حالاست

سوک گریز کدام‌ست؟
وقتی مُرکب است   نظاره‌هاش
و محاط آکنده‌ست از جیوه،
در سقوط اقبال
طلای 24عیار که هیچ
سنگ‌آهن هم عایشه می‌شود   
و سوار بر جمازه‌ای عجول
می‌تازاند دشت را 
تا راوی شهرزاده
کش دهد هزارویکشب را 
تا هزار و یک شب  
و یک روز
        (یک‌روزمرگی)
که همیشه‌ی عالم جنگ است
خدنگ‌ست و خون‌ست و خمپاره‌ست
و تاریخ   دروغی تعاملی‌ست 
که سر سربازان را
 از بیگ‌بنگ تا بنگ‌بنگ
زیر بازوی بردگی بانوها دارد 

مشبک است 
استعمال دستار سفید  
وقتی که نگاش  مَرکب است 
تازنده بر جنازه‌های بی‌سر و دست دشت 

  در طالع سرطانی برج چشم‌هاش
  چنگ می‌اندازم تا به یال‌های اسد
  و می‌دانم هنوز فقط زنده‌ام
  تا حـالایی که
                    همیشه‌ست...

جمال‌الدین بزن

شعرها

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

مرتضی بختیاری

هرگز در پیِ صندلی خالی

هرگز در پیِ صندلی خالی

قاسم آهنین جان

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

قاسم درویشی دوراهک

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

کبری موسوی‌قهفرخی