دو آشیان تهیشده از تتمهی تخمهاشْ
(چشمهاشْ)
عمود بر ماضی نقلی
داردم دید میزندم هنـوز
که همیشهی تا حالاست
سوک گریز کدامست؟
وقتی مُرکب است نظارههاش
و محاط آکندهست از جیوه،
در سقوط اقبال
طلای 24عیار که هیچ
سنگآهن هم عایشه میشود
و سوار بر جمازهای عجول
میتازاند دشت را
تا راوی شهرزاده
کش دهد هزارویکشب را
تا هزار و یک شب
و یک روز
(یکروزمرگی)
که همیشهی عالم جنگ است
خدنگست و خونست و خمپارهست
و تاریخ دروغی تعاملیست
که سر سربازان را
از بیگبنگ تا بنگبنگ
زیر بازوی بردگی بانوها دارد
مشبک است
استعمال دستار سفید
وقتی که نگاش مَرکب است
تازنده بر جنازههای بیسر و دست دشت
در طالع سرطانی برج چشمهاش
چنگ میاندازم تا به یالهای اسد
و میدانم هنوز فقط زندهام
تا حـالایی که
همیشهست...