شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گریخته بود درخت

گریخته بود درخت
که بالای کوه زندگی می‌کرد
گریخته بود درخت 
که شبیه سنگ‌ها نفس می‌کشید 
و هرگز پشت سرش را
نگاه نمی‌کرد
او 
بیش از این‌ها تنها بود 
بیش از این‌ها سرپا
و بیش از حد زنده!

من
گریخته بودم از تو
شبیه آخرین درخت عاصی از جنگل
که روی قله نفس‌نفس می‌زد
و وانمود می‌کرد 
کلمه‌ی جنگل را 
شبیه کلمه‌ی پیوند
فراموش کرده است
و وانمود می‌کرد
که کار‌های مهم‌تری دارد.
از تمام آن جنگل
تنها یک درخت 
خودش را به کوه رساند
رویش ایستاد
قد کشید 
و ماه را خاموش کرد..

حالا تو تنها با من بگو
تو را به چه‌چیز می‌سپردم
 آن‌جا که حتی
آسمان و آجر‌ها و درخت‌های خیابان‌هایش
با من غریبه بودند 
با من بگو
تو را به چیز می‌سپردم
و چگونه می‌گریختم
و چگونه دور می‌شدم؟

منا اکبریان

شعرها

پرنده‌ی کوچك!

پرنده‌ی کوچك!

اقبال معتضدی

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

حامد ابراهیم پور

تا بوده

تا بوده

سیدعلی صالحی

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

شاهنده سبحانی