ماهی آبهای آزادم
بسترم رود و مقصدم دریاست
قصهی بوسههای بر آبم
مثل مرگ حبابها زیباست
روزیام آسمان و بارانش
عادتم جزر و مد بیپایان
بازیِ موجهای بازیگوش
صخرهای زنده با همین رؤیاست
گاه مهمان برکه و ماهم
گاه در حوض خانهای کوچک
گاه در تُنگِ ذهن یک کودک
نابسامانیام چه پرمعناست!
منم و تورهای ماهیگیر
زخمیِ سفرههای سالِ نو ام
و دهانم کبودِ قلابیست
که به دست مسافری تنهاست
هیچکس بیگمان نمیبیند
تَرَک روی بالههایم را
بگذرید از جهان آبکیام
که فقط در حصار ماهیهاست