شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تصویرها شد تیره در من  

تصویرها شد تیره در من     آیینه‌ام زنگار بسته
دل پرده‌یی از نیل و حسرت     بر صحنه‌ی دیدار بسته
میخانه‌ی متروکِ بی نور     از باده‌نوشان مانده بس دور
دیرَنده بر تاق و رواقش     هر عنکبوتی تار بسته
ای دل، چرا چندین خموشم     کو آن لبِ شادی‌فروشم
اشکِ سبک‌جوشم رهِ خواب     بر دیده‌ی بیدار بسته.
*
نوروز نزدیک است، ای زن!     برخیز و نو کن جامه بر تن
همتای شاخ نسترن شو     کاذین به هر دیوار بسته
فردا که سال دیگر آید     در کار شو تا غم سرآید
بی‌چند ‌و‌ چون کامش برآید     آن ‌کس که دل در کار بسته
از عمر و هستی بهره بر‌گیر     کز این کمان چون بگذرد تیر
برگشتنش را نیست تدبیر     کاین‌جا رهِ تکرار بسته
یاران یکدل کم نبودند     رفتند و ره را آزمودند
سیمین پیِ ایشان گرفته     وین آزمون را بار بسته.

سیمین بهبهانی

تک نگاری

شعرها

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

جواد محمدی فارسانی

چقدر باید پرنده شد

چقدر باید پرنده شد

سیدعلی صالحی

پنج شعر از محمد منافی

پنج شعر از محمد منافی

محمد منافی