لیلی!
باید بنویسم
نه به خاطر اینکه توصیه کنم به ایدئولوژی
که توریِ پنجره را باز کند.
نه بهخاطر جریانِ ایمان
که جاری شود روی یک طول ِموجِ کوتاه
نه برای اینکه غلط بگیرم از توضیحِ خیابان.
نه برایِ اطلاع از صحت و سقمِ شبپره
در طرح ِ « سوشیانت».
نه بهخاطر دست کشیدن به شش جهت
بعدِ انکارِ لامسهام.
نه برای جراحتم
که اجتناب میکند از من
با هر نقالهی ذهن.
نه در راستایِ یک استعاره
که ختم شود
به توضیحالمسائل ِ آسمان ِ بعد.
نه به جهتِ تثبیتِ یک سطح
برای فرودِ عالیِ زخم.
نه بهخاطر پاسخِ باریکبینانهتری
به دهانِ گشودهی یک اضطراب.
باید بنویسم
فارغ از آزمون ِ یک زبان
فارغ از وقوعِ «نزدیکبینیام»
کنارِ المثنی ِعقدههایم روی میز.
باید بنویسم
نه بهخاطر مقولهی رنج
در کشوی پایین.
نه بهخاطر تشویش
که برود به استودیو.
نه بهخاطرِ عمه
که پشت میکند به نخل و غروب.
نه بهخاطر «لکنت خوبان»
که رفته است در محاق.
نه بهخاطر شدتِ تردید
در اشیاء اکرم
پشت ِ خاورِ وطنبار.
نه بهخاطر گلِ رویِ یک ماه
در بیانیه.
باید بنویسم
نه بهخاطر یک رویهی عاطفی
که چندجا تا خانهی آینه منزل میکند.