شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نپرس چرا تلخم 

نپرس چرا تلخم 
 وَ قارقار کلاغ‌ها
 مرا کنار تو می‌نشاند
نپرس چرا اخم‌هایم شبیه دشنام است 
و پیچ‌وتاب‌های مشکوک 
ارتفاعِ گمان را  
به سرگیجه‌ی تردید می‌زند 
تا تمامِ طوطیان دور وُ بَرم را فراری دهد 
تردید بادِ هوا نیست
که در سلولِ هرکسی جا خوش کند 
میزبانِ بی‌قراری می‌خواهد 
وُ شاعری خودسر 
که تمامِ کاغذهای دنیا را از درد تاریک کند 
در فصل‌هایی که مشغولیت مردن است.
آسمانِ پوسیده هم که شرمسارِ کسی نیست 
بیا! این زوزه‌های ظلمت را ورق بزنیم
 وَ این گرگ‌های سربه‌هوا را 
 که سهمِ عشقِ مرا شلاق می‌زنند 

روح‌ انگیز کراچی

تک نگاری

شعرها

خزان گرفته‌ام و فرصت بهارم نیست

خزان گرفته‌ام و فرصت بهارم نیست

فاطمه شمس

چقدر باید پرنده شد

چقدر باید پرنده شد

سیدعلی صالحی

رنگی بر دهان مرده ام بزن

رنگی بر دهان مرده ام بزن

فهیمه جهان آبادی

 به‌دست همه چراغی بود

به‌دست همه چراغی بود

احمدرضا احمدی