بولینگ بهتر است یا بوئینگ؟
آوازِ بولینگ را به خاطر بسپارم یا پروازِ بوئینگ؟
ـ بولینگ خاطره دارد/ بوئینگ مخاطره...
ایران برای چه با اوکراین ردیف نمیشود؟
ایران برای چه با زمستان قافیه میسازد؟
«زمستانِ بلاتکلیفِ» محمدعلی سپانلو را بخوانم یا «زمستانِ سختِ» اسماعیل کاداره؟
زمستانِ سخت! زمستانِ سخت! زمستانِ سخت یا بدبخت؟!
مگر زمستان نبود؛ برف؟!
مگر برف در زمستان نمیبارد؟!
از تو کاری برنمیبارید برف؟
از تو کاری برنمیبارید یا عمداً نباریدی؟!
عمداً یا سهواً؟!
از تو کاری برنمیبارید برف؟
مثلاً اگر هبوط میکردی از آسمان که هواشناسی به هواپیمایی بگوید:
ـ پرواز شمارهی ۷۵۲ کنسل شد.
از تو کاری برمیبارید؛ اگر باریده بودی...
از برف چه کاری برمیبارد؛ جز آدمسازی؟
و از آدم چه کاری برمیآید؛ جز حرفبازی؟
برف، حرف... حرف، برف...
برفبازی بهتر است یا حرفسازی؟ حرفسازی یا برفبازی؟
حرفتوحرف یا برفتوبرف؟
از حرف بدم میآید یا از برف؟
ـ آه! از حرف... آه! از حرف...
حرفهی حرف سیاهی است و حرف ندارد برف
«برفی که بر ابروی و به موی ما مینشیند»
حرفی که بر زبانِ ما لَم وَ به جهانِ ما غم میدهد
به الف. بامداد سوگند!
من به برفهای نو سلام میدهم
و خداحافظی میکنم با حرفهای کهنه
«نه! این برف را دیگر سَرِ بازایستادن نیست...»
خب، دمش گرم!
کاش این حرف را دیگر سَرِ بازایستادن بود!
حرفهای کهنه، حرفهای بویجورابگرفته، حرفهای مُفت...
رادیو حرف مفت میزند
تلویزیون حرف مفت میزند
ماهواره حرف مفت میزند
صداوسیما یعنی حرف...
هاتبرد و یوتلست یعنی حرف...
ریش یعنی حرف... دیش یعنی حرف...
حرف، حرف میآورد
حرف، درد میآورد
هی حرف... هی حرف... هی حرف...
حرف میخارد/ برف میبارد
برف میبارد/ حرف میخارد
حرف میخارد در تهران
برف میبارد در سنپترزبورگ
شبهای سفیدِ سنپترزبورگ کجا و روزهایِ سیاهِ تهران کجا؟!
ـ پُشتِ شیشه حرف میخارد!/ پُشتِ شیشه حرف میخارد!
(لطفاً «برف میبارد» را حذف کنید از کلیاتِ فروغ فرخزاد که جزئیاتش مشکل دارد!)
ـ پُشتِ شیشه حرف میخارد!/ پُشتِ شیشه حرف میخارد!
حرفها یکییکی روی هم جمع میشوند
حرفهای گُفت، حرفهای مُفت، حرفهای خُفت، حرفهای جُفت...
حرفها جفت میشوند و کلمه به دنیا میآورند
کلمه برای چه به دنیا میآید؟
از جفتگیریِ حروفِ ب/ میم/ ب، به بمب میرسیم
به کلمهی بمب...
(بمب را از هر طرف که بخوانی بمب است؛ برادرِ من!)
«تفنگت را زمین بگذار!»
بمبت را زمین نینداز!
بمب که برف نیست
برف را میشود تِکاند
بمب را میشود تِرکاند!
بمب میراثِ حرامِ حرف بود:
ـ سیاهحرفی... سیاهحرفی... سیاهحرفی...
میراثِ برف اما سفیدبرفی است
از حروفِ ب/ر/ف، به رنگِ لباسِ عروس میرسیم
از حروفِ ب/ میم/ ب، به رنگِ لباسِ کلاغ... به تاریکی...
وقتی که خیلِ عظیمِ لباسهایِ سیاه به چشم نمیآید
کاش تو را سَرِ بازایستادن نبود؛ ای برف!
۱۷۶ تنها یک عدد نیست...