زنده لال و مرده لال و بغض لال و حرف، لال
واقعیت مثل گنجشکی است زیر برف لال
نمرههایم چند شد گفتم، صدایی زرد گفت:
فعل لال و امتحان لال و قلم در صرف، لال
نورها کورند، مجبورند، محصورند... آه!
شهر لال و شیوه لال و فکرهای ژرف، لال
میز صبحانهست و من شبنامه میخوانم چرا؟
صبح لال و میز لال و تکههای ظرف، لال
گاه باید راز دل را زیر آب، آتش کشید
نغمه لال و نعره لال و آب لال و حرف لال...