کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

منوچهر بشیری راد شاعر و متولد ١٣٤٠ شهر تهران است.

رشک می برم

درد ِ دریا دارم
که چار زانو از کوه بالا می‌روم
و از دست‌های شما سقوط می‌کنم با شنایی آزاد
میان ‏ سنگ‌ها  
روان‌درمان گفته بود نشانه‌ها از علامتِ خطر گذشته‌اند ری‌را!
آرام بودم آرام
 گذشته‌اند‌؟
خواهرم گفت: بیشتر بخواب بیشتر! 
بعد از سقوط  کسی از تو چیزی نمی‌گوید
می‌بینی همه می‌آیند همه می‌آیند
دست‌ها روی گونه‌های بی‌درد 
رژ لب‌ها سیاه 
ناخن‌ها به صناعتی سیاه 
می‌بینی  عینک‌ها نمی‌بینند
‏  از تو کسی نیامده     نمی‌آید
بخواب
حالا ساعت‌ها را سیاه می‌بندند  و چشم‌ها رقابتی زنده‌اند به دوردست‌ها
خواهرم گفت: آن سال‌ها که دامن‌ها کوتاه می‌آمدند 
 عزای عمومی کامل بود 
مثل ناخن‌ها  تورها  دامن‌ها و ساعت‌ها
بخواب خواهر جان 
اندوه که نباشد هیچ چیز کامل نیست 
 و فرقی ندارد خاطراتِ تو سقوط کنند به خاطراتِ دیروز من 
افسوس ژست محترمی‌ست به در گذشته‌ی ما 
بخواب خواهرجان بیشتر بخواب
 دامن‌ها چه بلند بیایند چه کوتاه
‏پریشانی این دریا درمان ندارد  

منوچهر بشیری راد