شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

و فکر می‌کنند

و فکر می‌کنند
 به عمیق‌ترین 
به عمیق‌ترینش
به چشم‌ها و گوش‌ها  که همه‌جا هستند 
 به باران که خوشش می‌آید
 لق‌لقه‌ی زبان‌ها شود
به موهایی که باران می‌خورند 
به جیغ‌هایی که لق‌لقه‌ی زبان‌ها شده‌اند 
و مثل این‌که
 واقعاً کسی حواسش نیست
 قایق دریایش را
سفت چسبیده 
که زمین نخورد.

حامد عباسی سلمی

شعرها

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

سیمین رهنمایی