سر خورده از تکرارهای اشتباهی
لبخندهای گاهگاهی اشتباهی
من گم شدم در خود شبیه سوزنی که
افتاده در انبار کاهی اشتباهی
یوسف نبودم... از بیابان میگذشتم
افتاد دیدارم به چاهی اشتباهی
من تا ابد در چاه میمانم به جرم
دل بستنم به، نقش ماهی اشتباهی
دلگیرم از او که بدون هیچ حرفی
راند از بهشتم با گناهی اشتباهی
از من که آدمتر از این بیرون نیامد
یک دل شکسته با نگاهی اشتباهی
آوار من روی سرم میریزد آخر...
من تکیه دادم بر پناهی اشتباهی
بعد از شکستم تازه فهمیدم که بودم
یک عمر سردار سپاهی اشتباهی
جرم من آشفتهی عاشق همین بود
اصرار من بر اشتباهی اشتباهی